نوشته شده توسط : مدونا

قبلا گفته بودم که حال و حوصله ندارم ...          

الناز ... تو که 2 سال ازم کوچیکتری ...

در ضمن تا حالا ندیده بودی الان که دیدی ...

وب من و طرز نوشتنم نه به تو و نه به امثال تو مربوط میشه ...

خوشت نمیاد نظر نده ...

شانس آوردی حال ندارم کل کنم ...

هر وبی یه بد خواهی داره دیگه ... تو وب منم تو و سمیرایین ...

خب خودتو جمع کن ... ابرو شیطونی ...

فکر نمیکنی واسه دختر 19 ساله یه نمه زود باشه ؟

آخه شیطونیا رو .....................

خب دیگه ...

لابد تنها راهی بود که میتونستی خودتو زیبا جلوه بدی ...

.

.

.

من کلی مینویسم چه اتفاقی برام افتاده و چی شده ...

چه پسر تو ماجرام باشه چه نباشه ...

اونایی که خیلی وقته منو میشناسن میدونن ...

... و اما اینکه گفتی به من عقده ای ...

جیگر من هیچوقت به هر پسری پا ندادم ...

اینم بگم ...

پسر چیزی نیست که آدم عقدشو داشته باشه ...

لطفا فکر کن بعد بنویس ...

خانم ابرو شیطونی دانشجو ... بپا بلندت نکنن ...

.

.

.

.

خب دیگه ...

گوگوش خانم ... یهو پریدی چرت و پرت تحویلم دادی ...

من اصلا وبت نیومدم که بخوام نظر بذارم ... چون حالشو ندارم ...

.

.

.

.

خب دیگه ...

خودتونو جمع کنین خاله سوسکای محترم ...

.

.

.

بای



:: بازدید از این مطلب : 522
|
امتیاز مطلب : 167
|
تعداد امتیازدهندگان : 55
|
مجموع امتیاز : 55
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدونا

سلام به همه !!!

دوستای گلم من دیروز بیمارستان بودم ...

حالم خفن خرابه ...

فکر کنم تا یه مدتی نیام ...

تهران رفتنمم کنسل شد ...

دکترم میگه وضعم خرابه ...

خب ...

حال ندارم بنویسم ...

دیروز تو کلیسا از حال رفتم و امروز صبح دیدم که بیمارستانم ...

خلاصه اینکه ...

عزرائیل میخواد منو ببره با خودش ...

بیچاره دست تنهاست ...

میخواد منم باهاش همکار بشم ...

بازم چرت میگم ...

دوستان گلم ...

... دوستون دارم ...

.

.

.

میترا و مریم و ژیگول 

دیگه نیاین به من کس بگین ... به من چه کی با کی دشمنه ... حوصله ندارم باتون بکلم ... وا ...



:: بازدید از این مطلب : 506
|
امتیاز مطلب : 188
|
تعداد امتیازدهندگان : 56
|
مجموع امتیاز : 56
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدونا

جیگر گوشات حسابی دراز شدن ...

میخوای بیار قیچی ببرمشون ...

تو فکر کردی منم مثل تو ام ؟

دنیا ندیده ؟

فکر کردی من خرم ؟

نه دادا ...

وقتی تو بغل مامیت داشتی شیر میخوردی ...

من داشتم تو کلاس ریاضی درس جواب میدادم ...

خر خودتی و هفت جد و آبادت ...

فهمیدی ؟

خر داریم تا خر ...

بستگی داره گوشات زیادی دراز باشن یا ک.... گشاد باشی ...

تو خری بقیه رو خر حساب نکن ...

.

.

.

اون حرفا چین تو خیابون به این و اون میگی ؟

خجالت نمیکشی ؟

با اون هیکلت ؟

مامانت هم که فکر میکنه پسرش فرشته میباشد ...

.

.

.

من درست 56 تا فیلم از دارم ...

هر غلطی کردی من فهمیدم ...

چطور جرات میکنی خودتو داداش من خطاب کنی ؟

چطور جرات میکنی تو جمع بهم خیره بشی ؟

لاش خور ...

از تو و اون ریختت بیزارم ...

.

.

.

اینو نوشتم واسه کیا ... میدونم که میخونیش ...

.

.

.

... و اما دیروز ...

ما یه هفته تو حیاط کلیسا مراسم داریم ...

از این یکشنبه تا اون یکی یکشنبه ...

پسر و دخترا جمع میشن ...

بعضیا با هم دوست میشن ...

بعضیا با هم قهر میکنن و دوستشونو تعویض میکنن ...

خلاصه همه جورش هست دیگه ...

.

.

.

رفته بودم حیاط کلیسا ...

با یکی از پسرای فامیل ایستاده بودیم داشتیم گپ میزدیم ...

که ...

- زایا دوست دختر نو مبارک ...

- چرت نگو بابا ... این فامیل منه !!!

.

.

.

یکم بعد ...

موبایل نحس من زنگ خورد ...

- بله ؟

- سلام جیگر خودم .

- چطوری ؟

- کجایی ؟

- خره جواب سئوالمو بده آخه ...

-  خوبم ... جواب نمیدادم عقده ای میشدی ؟

- آره

- کوفت ...

- زهرمار ...

- اعتبار ندارم ... بیا بریم کافی پانی ...

- مگه ارومیه این ؟

- آره

- الاغ چرا بهم نگفته بودی ؟

- چون ... بیا بگم الان ...

.

.

.

از اون جهت که تو کلیسا حوصلم سر رفته بود ...

رفتم بیرون ...

کافه خوش گذشت جاتون خالی ...

بعد دوباره برگشتم کلیسا ...

- کجا بودی مدی ؟

- بیرون .

- بیا یه دور بزنیم ...

- پام درد میکنه ...

- تو که اسپورت پوشیدی ...

- چه ربطی داشت ...

- آخه کفش 10 سانت بود بازم یه چیزی ...

- خفه شو ...

- بریم ؟

- بریم دیگه ...

.

.

.

با نصف اون جمعیت من یه دور زدم با هر کدوم ...

موندم تو اینکه ...

جماعت چرا اینهمه ظاهر بینه ؟

.

.

.

خب دیگه من رفتم ... اسکار شروع شد ...

فیدای همه : عیزرائیل

..

.

.

.

کامران از دست تو هم شاکیم خفن ...

برو با دستمال کاغذی دختر بازی ...

.

.

.

.

.

میرم به بابات میگم که منو با این 45 تا بچه تنها گذاشتی ...

.

.

.

.

.

چقدر چرت و پرت میگم من ...

.

.

سرم خورده به فلز تختم ...

.

.

.

پامم خورده به صندلی ...

.

.

.

دستمم داشتم لباسشویی رو راه مینداختم برق گرفت ...

.

.

.

همشون یه دلیل دارن ...

.

.

.

چون من اگه زود تر از 12 بیدار شم ...

در عالم خواب میمونم و همه چی رو دو تا میبینم ...

.

.

.

.

بوس بوس بای ...

بوس مال دخترا بود ...

با پسرا هم دست میدم فقط ...

دست دست بای

 

 



:: بازدید از این مطلب : 546
|
امتیاز مطلب : 162
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدونا

دیروز دختر عمه ی گرامی زنگید ... ( با دختر عمم اینا جورم )

- جانم ؟

- سلام جیگر ماری ...

- چطوری ؟

- قربونت . کجایی ؟

- خونه !

- بپوش بریم بیرون ...

- کجا ؟

- خیام ...

- باشه ...

.

.

.

تو خیام ...

- امروز گشت نیست ...

- آره !!!

- چه خبر ؟ دلم برات تنگ شده بود ...

- عزیزم ... خب ؟ آبجیت کو ؟

- با دوستش رفته کافی پانی ...

- بابا بگو کم با اینو اون بپره ...

.

.

.

من و دختر عمم ماری کپی هم میباشیم ... فقط اون یکم قدش کوتاهتره ...

.

.

.

همه میگفتن :

خواهران دو قلو خوش آمدین به داخل هلو ..

.

.

.

- ماری ؟

- هم ؟

- بریم استیک بخوریم ؟

- داری وسوسه میکنی ؟

- آره ...

- بریم

.

.

.

در حین کوفت کردن استیک گرامی ...

- ماری من قلیون میخوام ...

- خب اینو بخور بد میریم حیدر بابا

- نه  ... الان بریم

- معتاد شدیااااااااااااا

- آره ... هر روز میکشم

- خب بریم ...

استیکم ببریم ...

آره پول دادیم بهش مفت که نی ...

.

.

.

اون پسره ور ور نگامون میکرد ... دختر عمم گفت :

- چیه ؟ ندیدی ؟ پولشو دادیم ... دزدی نی که ؟

- نه خانم ببخشید خب ...

- آخرین بارت باشه ...

.

.

.

درون حیدر بابای گرامی ...

امیر ساسی را مشاهده کردیم با یک دختر بود ...

ما را دید رنگ از رخسارش پرید ...

- به به سلام نانی خانم ... ماری خانم ...

- علیک

منم که قلیون میزدم حال نداشتم به اون اسکل سلام بدم ...

- نانی ؟ تیریپ ساسی مانکن زدی ؟

- خیلی وقته جزو خاندانشم ...

- آره میدونم ... عکست بغل دستش بود ...

- خب ؟

- فشن باحالتر میشی ...

- ایمو هم خیلی ناز میشه ...

- نه فشن بهتره ...

- امیر گمشو برو پیش دختره تنهاش گذاشتی ...

- بیخی بابا

- خاک تو سرش ...

- کی ؟

- دختره

- چرا ؟

- اومده با تو بیرون ...

- خانم نانی ساسی مانکن ... مگه من چمه ؟ همه تو کف منن ...

- میدونم ... جز من و ماری ...

- آخه شما دو تا خودتون همه رو تو کف میذارین ...

دختر عمم حرفه ای قلیونو پرت کرد اونور .. برگشت گفت :

تو چی ؟

- من که خیلی وقته تو کفتونم ...

- خاک تو سرت ...

تو کفمون نیستی تو کفشمونی ...

هر دو با صدای بلند بهش خندیدیم ...

.

.

.

بدم میاد از پسرایی که هر روز با یکی میپرن ...

چندشا ...

از همچین دخترایی هم بدم میاد ...

البته من خودم اینجوریم ... یعنی بودم ...

الان دیگه بچه ی خوبی شدم ...

.

.

.

.

صبح تو کلیسا یکی از پسرای مسیحی رو ...

با ناخنای گربه ایم ...

چنگ زدم ...

بیچاره دستش زخم شده بود ...

.

.

.

.

.

قفون همه : عزرائیل



:: بازدید از این مطلب : 707
|
امتیاز مطلب : 151
|
تعداد امتیازدهندگان : 46
|
مجموع امتیاز : 46
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدونا

دلم میخواد واسه یه لحظه هم که شده آغوشتو قرض بگیرم ...

میخوام تو چشمام نگاه کنی ... چشمای دخترت ...

احساس نکنی که غریبه ام برات ... همیشه تو زندگیت اضافه بودم ...

میخوام واسه یه لحظه ام شده ... بهم نگی که سر بار زندگیتم ...

بابا من دوستت دارم ...

میخوام دستاتو رو صورتم بکشی ...

میخوام بهم بگی "دخترم "

خواسته هام زیادن ؟

تنها چیزی که از زندگی فهمیدم نفرت و انتقام بود ...

.

.

.

.

.

دنبال چی میگردی تو این دنیای سر در گم ؟

.

.

.

بیخیال بابا ... زیادی غمگین شد ...

.

.

.

با اجازه سیزده بدر امسال رو تعریف میکنم ...

.

.

.

من به سیزده گفتم بیا بشو 14 من امروز کار دارم ...

گفت نه که نه ...

ساعت 6 بود که ...

خاله ی انتر گرامی زنگید ...

- الو ؟

- سلام عزیزم . ما تو ساحلی هستیم پاشو بیا ...

- خاله ؟

- جانم ؟

- خیلی مهربون شدی ؟ راست بگو چه نقشه ای تو کلته ؟

- هیچی .... خالتم نا سلامتی ها ...

- خب ... نمیام ...

- چرا ؟

- کار دارم ...

- پاشو بیا امروز سیزده بدره ...

.

.

.

یه ساعت مخمو خورد ...

- باشه میام ...

- فدات بشم ...

حین لباس پوشیدن ...

آخه سیزده در به در امروز چرا شدی اه ...

رفتم دیگه ...

محض اطلاع ...

موهامو گرفتم چشم بسته کوتاه کردم ... خیلی ضایع شده ...

همش فشن میسته ...

اه اه اه ...

.

.

خلاصه همه ی افراد بی جنبه نگاهمان میکردند ...

آقای کامران خان هم که همش زنگ میزد رو اعصابم راه میرفت ...

آقا کامران پسری است خوش صدا ...

17 ساله ...

بسیار عالی رو مخ آدم پیاده روی میکنه ...

ولی خیلی دوسش دارم ...

چون من همه رو دوست دارم ...

.

.

آری ...

چند نفری دنبالمان کردند و میخواستند شماره دهند ...

اینجانب گفتم :

گمشین همگی ...

چون کامران قاط میزنه ...

علی و بهرامم که قاط نزده منو میکشن ...

.

.

.

سیزده رو در به در کردم ...

خیلی حال داد ...

تاب نشستم ...

اسکیت رفتم ...

دوچرخه روندم ...

.

.

.

یک پسر گرامی را نیز در آب هل دادم ...

به دلیل مزاحمت ...

بد تر از همه ...

کم مانده بود دست بر بدن نازنینمان بزند ...

.

.

پسر زیبایی بود اما عقل و شعور نداشت ...

.

.

.

هیچی دیگه تموم شد ...

یک بستنی میل کردیم ... که پس از میل کردنش ... لرز بر اندامم افتاد ...

انگار بندری میرقصم ...

.

.

قلیون زدیم ... وای چه حالی داد ...

دوسیب عشق منه ... فداش بشم ...

بیشتر از کامران و علی و بهرام دوستش میدارم ...

.

.

.

کامران تازه وارده ...

زیاد اسمشو میارم تا دیگه مثل علی و بهرام تکراری بشه ...

.

.

.

.

اینم بگم من از اسم صنم خیلی خوشم میاد ...

عاشق اسم عرفانم ...

.

.

.

زن بابا شروع شد ... من میرم ...

.

.

.

شوهر نمیخوام ...

بنگاه هم ندارم که دوست دختر یا دوست پسر براتون یافت کنم ...

.

.

.

تهرانیهای گرامی ...

سه شنبه همه بیاین فرودگاه که مدونا خانم میاد ...

.

.

.

.

قفون همه : عزرائیل ...

یاد ساره افتادم ...

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 477
|
امتیاز مطلب : 138
|
تعداد امتیازدهندگان : 47
|
مجموع امتیاز : 47
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدونا

- مدی تو مگه 68 نیستی ؟

- نه ...

- چندی ؟

- مهمه ؟

- نه ..

- پس چرا میپرسی ؟

- میخوام بدونم ... مشاورم چند سالشه ...

- من ... 78

- مسخره نکن دیگه ...

- 21 ام ...

- خانم مشاور تو دو سال ازم بزرگتری ...

- میدونم .

- از کجا ؟

- به تو چه ... ؟

- پر رو ...

- خب ... اینهمه بهم نگو خانم مشاور بدم میاد ... حالا بگو بینم دردت چیه ؟

- دوست دخترم ...

- عین مرده ها حرف نزن ...

- چشم ...

- میخوای منو نگاه کنی ؟

- آره ... چشمات خیلی نازن ...

- خفه شو ... بگو دیگه ...

- دوست دخترم رفته با یه پسر دیگه ... پسره بکارتشو گرفته ...

- خب ؟

- اومده الان به بابام گفته که من اونکارو کردم ...

- باهاش رابطه داشتی ؟

- نه ... فقط با تو داشتم ...

- خیلی خری ... بچه !

- شوخی کردم ... نه ...

- خب ؟

- بابام میگه باید بگیرمش ...

- اسکل برو به بابات بگو ببرنش دکتر

- خب ؟

- همه چی حل میشه ...

- عجب مشاوری ...

- میخوای من برم بگیرمش ؟

- دیوونه ...

.

.

.

.

جماعت چقدر بدبخت شده که خودشو میندازه سر اینو اون ...

.

.

.

خجالت بکشین ...

.

.

.

این کارا گناهن ...

.

.

.

شما مسلمونا که محرم و نا محرم دارین این کارارو میکنین ؟

.

.

تو تموم ادیان داشتن رابطه ی نا مشروع گناهه ...

.

.

.

خودتونو جمع کنین ...

.

.

.

پسر یا دختر فرقی نداره ...

.

.

.

پسر هم باید یکم احساس خودشو کنترل کنه ...

... و همچنین دختر ...

.

.

.

اگه به حرفای خانم محترمی همچون من ... گوش ندین ...

از آسمون بارون شپش میباره سرتون ...

 

ببخشین که رک گفتم ...

قربون همه : عزرائیل



:: بازدید از این مطلب : 530
|
امتیاز مطلب : 161
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدونا

امروز  تو کلیسا مراسم داریم ...

رو صلیب پارچه ی  مشکی میندازن  ...

آخه امروز مسیح رو شکنجه میدن ...

... و یکشنبه هم پارچه ها رو بر میدارن ...

و عیدمونه ...

بعد از سه روز از میون مردگان  زنده میشه ...

اسم این عید ... عید پاک هستش ...

اسم دیگش ... عید رستاخیز مسیح از میون مردگان ...

.

.

.

امروز و فردا رو تسلیت میگم به مسیحیان ...

... و پیشاپیش عید رو هم تبریک میگم ...

.

.

.

دعای امشب ...

ای مسیح ... من ایمان دارم که تو ازلی و ابدی هستی ...

من به تمام معجزات تو ایمان دارم ...

ای مسیح قدیس ... از تو خواهانم مرا به راه راست هدایت فرمایی ...

ما جلال تو را دیدیم و به تو که در نام پدر ایلیا را زنده کردی ...

بیماران را شفا دادی ... ایمان داریم ...

ای مسیح پر جلال ما ایمان داریم که تو بر صلیب مصلوب شدی  ...

بخاطر گناهان ما زجر کشیدی ...

بخاطر گناهان ما شکنجا ها را تحمل کردی ...

بخاطر گناهان ما صلیب سنگین و بزرگ را با زخمهایی که داشتی بر دوش کشیدی ...

.

.

.

ای مسیح نام تو مقدس است ...

مریم باکره آنگاه که مصلوب شدن تو را میدید اشکها ریخت ...

تو در نام پدر مقدس هستی ...

دوستت میداریم ...

.

.

.

آمین



:: بازدید از این مطلب : 463
|
امتیاز مطلب : 130
|
تعداد امتیازدهندگان : 43
|
مجموع امتیاز : 43
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدونا

دیروز مهمونی بودم ...

جاتون خالی ...

ما آشوریها دیروز سالمون تحویل شد ...

سال 6760 مبارک ...

اولا که حال و حوصله نداشتم ...

با دخی عمه هام بودم ...

یکیشون که تو حیاط داشت با دوست پسرش میحرفید ...

اون یکی هم با من ایستاده بود تو راهرو ...

تو یه ساعت اول 13 تا درخواستی ...

همشونو پیچوندیم ...

ما بقی بماند حالا ...

تا اینکه ...

دیمیتری ( دوستمه ... دوست پسر نه ... ) شات تعارف کرد ...

یه نمه خوردیم ...

گرم شدیم دیگه ...

تکنو گذاشتن ...

رفتیم تو سالن ...

با یکی از دوستام میرقصیدیم ...

بعد همون بغل دست ما دایره درست کردن و پسرا بریک میزدن ...

منم اون کنار دست میزدم ...

بعد همون کنار یه حرکت کردم ...

دوستم منو تو دایره هل داد ...

برگشتم بیرون ...

بعد خالم و شوهر خالم هلم دادن ...

دوباره رفتم کنار ایستادم ...

بعد یکی از پسرایی که بریک میزد ...

دستمو گرفت منو کشید وسط ...

همه دخترا دست میدن ...

پسرا هم همش سوت میزدن ...

اولش اون وسط ایستادم ...

بعد یه تیکه از مترسکو رفتم ...

خلاصه اینکه ...

هر پسری میرفت وسط منم میکشید با خودش ...

آخرشم حال کردم ...

دخیا گفتن :

ایول بابا ...

باعث افتخار ما دخترایی ...

پسرا فکر میکنن فقط اونا بلدن ...

قبل از اون که برقصم کل سالن نگام میکرد ...

حالا بعد از رقص هر چی پسر بود ریخت سرم ...

خیلی خوش گذشت ...

.

.

.

.

البته ...

ماشین عزیزمان را دزدیدند ...

رفتم به پلیس بگم ...

طرف آشنا بود ...

برگشت گفت :

خانم باز با کی دعوا کردی ؟

گفتم :

هیچکی ... ماشین نازنینم رو دزدیدن ...

الانم دنبال کاراشن ...

 

این واسه آنشرلی بود ...

اینم واسه دختر گلم ... سوگند ...

اینم واسه آقا پسرا ...

اینم واسه دخترا ...

.

.

.

.

خب دیگه پر رو نشین ...

.

.

.

فدای همه عزرائیل



:: بازدید از این مطلب : 515
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدونا

دلم میخواد بگیرم خفش کنم ...

مردیکه عوضی ...

سن بابا بزرگمه خجالت نمیکشه اومده حرف میندازه ...

بیچاره زنش ...

.

.

.

من یکشنبه تهرانم ...

یکی میخوام خونه واسم جور کنه ...

من خریت کردم خونمو فروختم ...

امکان داره تا یکی دو ماه نیام ...

وای به حال اونی که فراموشم کنه ...

آخه دلتون میاد مدونا رو فراموش کنین ؟

یه مدونا دارین دیگه ...

.

.

.

بیام ببینم کسی نظر واسم نذاشته خودم شپشا رو میگیرم میندازم سرش ...



:: بازدید از این مطلب : 487
|
امتیاز مطلب : 110
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : | نظرات ()
نوشته شده توسط : مدونا

تو که زر زدن رو به این خوبی بلدی ...

چرا رهبر خرا نمیشی ؟



:: بازدید از این مطلب : 707
|
امتیاز مطلب : 118
|
تعداد امتیازدهندگان : 36
|
مجموع امتیاز : 36
تاریخ انتشار : | نظرات ()