دیروز مهمونی بودم ...
جاتون خالی ...
ما آشوریها دیروز سالمون تحویل شد ...
سال 6760 مبارک ...
اولا که حال و حوصله نداشتم ...
با دخی عمه هام بودم ...
یکیشون که تو حیاط داشت با دوست پسرش میحرفید ...
اون یکی هم با من ایستاده بود تو راهرو ...
تو یه ساعت اول 13 تا درخواستی ...
همشونو پیچوندیم ...
ما بقی بماند حالا ...
تا اینکه ...
دیمیتری ( دوستمه ... دوست پسر نه ... ) شات تعارف کرد ...
یه نمه خوردیم ...
گرم شدیم دیگه ...
تکنو گذاشتن ...
رفتیم تو سالن ...
با یکی از دوستام میرقصیدیم ...
بعد همون بغل دست ما دایره درست کردن و پسرا بریک میزدن ...
منم اون کنار دست میزدم ...
بعد همون کنار یه حرکت کردم ...
دوستم منو تو دایره هل داد ...
برگشتم بیرون ...
بعد خالم و شوهر خالم هلم دادن ...
دوباره رفتم کنار ایستادم ...
بعد یکی از پسرایی که بریک میزد ...
دستمو گرفت منو کشید وسط ...
همه دخترا دست میدن ...
پسرا هم همش سوت میزدن ...
اولش اون وسط ایستادم ...
بعد یه تیکه از مترسکو رفتم ...
خلاصه اینکه ...
هر پسری میرفت وسط منم میکشید با خودش ...
آخرشم حال کردم ...
دخیا گفتن :
ایول بابا ...
باعث افتخار ما دخترایی ...
پسرا فکر میکنن فقط اونا بلدن ...
قبل از اون که برقصم کل سالن نگام میکرد ...
حالا بعد از رقص هر چی پسر بود ریخت سرم ...
خیلی خوش گذشت ...
.
.
.
.
البته ...
ماشین عزیزمان را دزدیدند ...
رفتم به پلیس بگم ...
طرف آشنا بود ...
برگشت گفت :
خانم باز با کی دعوا کردی ؟
گفتم :
هیچکی ... ماشین نازنینم رو دزدیدن ...
الانم دنبال کاراشن ...
این واسه آنشرلی بود ...

اینم واسه دختر گلم ... سوگند ...

اینم واسه آقا پسرا ...

اینم واسه دخترا ...
.
.
.
.
خب دیگه پر رو نشین ...
.
.
.
فدای همه عزرائیل
:: بازدید از این مطلب : 516
|
امتیاز مطلب : 127
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44