ناموس
نوشته شده توسط : مدونا

واسم خیلی عجیب بود همیشه همه تا بهم میرسیدن بحث ناموس میکردن ... 
.
بدون اینکه بفهمن چه مسئولیتی در قبال ناموس دارن عین خر عر عر میکردن ...


- مدی دوستت دارم ! فکر بد نکنیا و هزار تا کوفت و زهرمار دیگه ...


چی ؟


جماعت فکر کرده با خر طرفه ؟


دختر عمم میومد میگفت : مدی 200 تومن از فلانی گرفتم ...


میگفتم در عوض چی بهش دادی ؟


میگفت : به جون تو هیچی ...


مگه من خرم ؟ من خودم عالم و ؟آدمو دور میزنم اون وقت تو اومدی دروغ میگی ؟


شایدم جرات اینو نداشت که بگه در عوض شرافت و نجابت دختری خودمو دادم ...


واس 1000 تومن سر میبرن اون موقع 200 تومن و مجانی بدن و برن ؟
.
.
حرف من کلی بود ...


اگه خرابکار باشی خودت میری پای میز محاکمه..

اگه مثل مریم باکره هم باشی کسی نمیاد منو تشویق کنه ...

اما ...

تو هم یه دختری منم دخترم ...

تو یه دوست پسر داری ...من 10 تا دارم ...

تو مامان و بابا داری ... من ندارم ...

تو تو خونتی ... من فراریم ...

تو آرومی اما من شیطونم ...

من بکارت دارم و تو اونو نداری ...

بکارت روحت آسیبی ندیده و من بکارت روحم پاره شده ...

هیچ دکتری هم نمیتونه بدوزتش ...
.
تو خیابون میبینم طرف برگشته میگه اوف امشب دوست دخترمو بلند میکنم ...

من باهاش دعوا میکنم و میزنمش و...

شبشم چند نفر میان تو خیابون دم آپارتمان با چاقو منو میزنن و میرن ...

به علاوه تو کلانتری هم شاید بیشتر از هزار تا تعهد داشته باشم ...
.
چرا اینکارارو میکنم ؟ بخدا نمیخوام اسم زن پایمال بشه ...


یه پسر هر کاری کنه میگن پسره ... فدای سرش ...

دختر چی ؟ میگن ... خاک تو سرش ... باید سنگسار بشه ...
.
.
هیچوقت آرزو نکردم یه پسر باشم ...

با اینکه همیشه از بچگی با پسرا پریدم و اکثر رفتارام مثل اوناس ...

اما به دختر بودن خودم افتخار میکنم ...
.
رک میگم ...

.
.
وقتی 15 سالم بود یکی اتفاقی منو تو خیابون دید ... فامیلمون بود ...


بر گشت گفت :


خاک تو سرت از خونه فرار کردی داری تو خیابونا میدی ؟


هر اسمی روم گذاشتن ..


فاحشه ...
ج ....
عوضی ...
آشغال ...
لاشی ...
و ...
هر چی که فکرشو کنی ..


حتی میگفتن عیبه برات که تو با این سن ... زن شده باشی ...

تنها جوابی که دادم این بود که :


من یه دخترم
.
واسم مهم نبود که بقیه چه فکری میکنن ...

وقتی پسر خالم میخواست باهام باشه ازش شکایت کردم ...


وقتی که فهمیدن من از خونه فراریم ... گفتن : خانم ما نمیتونیم چیزی بگیم ...


حاضر بودم حبس ابد باشم اما اون حرفو تو دادگاه نزنن ...
.
.
بعد ها فهمیدم بخوام یا نخوام ...


خوب باشم یا بد باشم ...


خوشکل باشم یا زشت ...


خوش اندام باشم یا بد هیکل ...


پولدار باشم یا فقیر ...


مردم همیشه یه حرفی پشت سرم میزنن ...
.
.
.
مهم اینه که من خودم از خودم راضی باشم ...


چه زن باشم چه دختر به خودم مربوطه نه کس دیگه ای ...


اونیم که نا راضیه میتونه باهام نحرفه ...
.
.
چه دختر چه پسر ...
سعی کنین همیشه خودتون باشین نه کس دیگه ای ...


روح خودتون و جسم خودتون و غریزه ی خودتون ...
.
.
.
زیادی حرفیدم دیگه ...


امروز کلی کار دارم ..


تمرین آواز .. ( واسه کلیسا )
داستان نویسی ...
..
.
.
.
مسواک زدن یادتون نره ... عین من اون موقع همش میخندین ...
.
.
فدای همه :عزرائیل





:: بازدید از این مطلب : 327
|
امتیاز مطلب : 98
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: